۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برنامه ریزی» ثبت شده است

♦ ‌بهترین های سفر و گردشگری ‌«6»

 ایران 361 درجه


بهترین سایت ها و برنامه های سفر و گردشگری داخلی و خارجی


اپلیکیشن ایران 361 درجه از آن دسته برنامه های موبایلی است که اگر قصد سفرهای داخل کشور را داشته باشید نقش یک برنامه کاربردی را برایتان ایفاء می‌کند.

با استفاده از این برنامه کاربردی می‌توانید به لیست جامعی از جاذبه های گردشگری، طبیعی، تاریخی، موزه ها، صنایع دستی، سوغاتی ها و غیره شهرهای مختلف ایران دسترسی پیدا کنید و یک برنامه ریزی دقیق برای سفرهای درون مرزی خود داشته باشید.

نکته جالبی که برنامه ایران 361 درجه را در مقایسه با سایر اپلیکیشن های مشابه متمایز می‌کند مربوط به پشتیبانی آن از هر دو زبان انگلیسی و فارسی و همچنین ارائه آمار جامعی از شهرهای متعدد کشور می‌شود.

بنابراین برنامه ایران 361 درجه را هم به عنوان یکی دیگر از بهترین برنامه های سفر و گردشگری داخل کشور به خاطر داشته باشید.

دانلود برنامه ایران 361 درجه از کافه بازار

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
لیلا

سلطان - بخش نخست

داستان

---------------------

مثل خیلی از گروه های دوستان که حتما همه شما یه روزی از بودن درون اون‌ها خوشحال بودید ولی الان سال هاست که هیچ کدوم از اون ها رو ندیدید، ما هم دیگه احساس کرده بودیم که به پایان خط رسیده بودیم. البته ما فعلا نمی تونستیم از هم جدا بشیم. یه جورایی به هم گیر کرده بودیم.

سلطان! اسم کسی بود که همیشه به ما حکومت می کرد. ما گروهی آدم با انگیزه و با روحیه بودیم، ولی به شکلی بسیار رضایت‌بخش شکل داده شده بودیم برای این که سلطان به ما حکومت کنه. البته این حکومت در یه مهاجرت و به دور از خونه و کاشونه شکل می گرفت.

ما 9 نفر بودیم. سه تا خونواده دو نفره و 3 تا پسر متشخص. همه خانم ها خونه دار بودن. یکی از پسرها دندون‌پزشک بود، دو تای دیگه تو بازار پوشاک بودن و ما چهار تا مرد متاهل، همه کارمند بودیم؛ توی بانک، شرکت خصوصی پیمانکاری و اداره کارگزاری بیمه. سلطان یکی از پسرهای بازاری بود. من هم کارمند کارگزاری بودم. این‌ها توی شهر که بودیم معنی داشت. وقتی میومدیم سفر، یه سلطان داشتیم و 8 تا فرمان‌بر. این که از این شرایط لذت می بردیم یا نه خیلی برامون مهم نبود. این طوری شکل داده شده بودیم. اصلا به این فکر نمی کردیم که ممکن باشه ترکیب 8 نفره روزی در سلطان بودن سلطان شک بکنن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدی

یکی شدن - (قسمت ششم)

یکی شدن قسمت ششم

===================

اگر کاری که به کمک #دریا انجام دادم، یعنی «برنامه‌ریزی» رو توی خونه انجام داده بودم، اصلا مشکلی به وجود نمیومد که بخوام حلش کنم. تازه امکان‌ها و شرایط دیگه‌ای هم برام فراهم بود که دیگه انجام دادن اون‌ها میسر نبود، چون دیر شده بود. مثلا ما می تونستیم از یه برنامه تخفیفی در همون روز اول استفاده کنیم، ولی باید بلیت اون رو روز قبل تهیه می کردیم. مشکل من این بود که قبل از سفر، برای کارهایی که باید انجام بدم تا خودم و خانواده‌‌م لذت ببرن، فکر نکردم، نظم رو در سفرم پیاده‌سازی نکردم.

من اشتباه کرده بودم. مشکل من سرریزشدن تجربه ها و اشکال های پیرمرد همراه به داخل مغز و اعصاب من و بقیه همسفران نبود. مشکل این بود که وقتی معلوم نیست باید چه کار کرد، همه احساس می‌کنن که باید یه فکری بکنن و یه کاری بکنن. به نظر من باید قبل از آغاز سفر، #برنامه_سفر معلوم باشه و به اطلاع همه برسه. همه باید بدونن که معلوم هر روز چه کاری انجام بدیم و به کجاها بریم. همه باید بفهمن که مهم هستن و برای وقت اون‌ها، وقت گذاشته شده.

فقط یه مساله برای من حل نشده موند؟ از کجا معلوم که برنامه‎ای که من برای همه ریختم، بهترین برنامه‌ی سفره؟ آیا می‌شه برنامه بهتری برای یه سفر داشت که باعث بشه بیشتر لذت ببریم؟

یکی شدن - قسمت پنجم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مهدی

☜ یکی شدن - (قسمت پنجم)

یکی شدن قسمت پنجم

-----------------------------------------------------------------

سعی کردم روی امروز تمرکز کنم.

به خودم امیدواری دادم و گفتم اگر مساله امروز رو حل کردم، می تونم مساله کل سفر رو هم حل کنم.

به درستی این قانون خودساخته هم اعتماد کردم.

شروع کردم. کارهای ضروری رو لیست کردم و همه اون کارهایی که معروف به «برنامه‌ریزی شخصی» هست رو انجام دادم.

خوشحال شدم و با انرژی برگشتم.

در زدم و وقتی پسرم در رو باز کرد، بغلش کردم و تقریبا داد زدم:

- بریم ناهار. دیر میشه ها. درباره رستوران مجتمع رفاهی پرسیدم، گفتن تا نیم ساعت دیگه بیشتر ناهار سرو نمی شه.

تا دوست عزیزمون بخواد نفس بگیره برای سوال‌های رگباری، گفتم:

- بعد از ناهار بریم لب ساحل. ساحل امروز آرومه ولی آفتاب کمی تنده. بعد از ناهار خنک تر می شه. آلاچیق ها هم خالی هستن. اون جا خستگی رانندگی رو از تنم در میارم. شما هم می تونید استراحت کنید یا پایی به آب بزنید.

ذهن پرسش‌گر مرد با تجربه گروه اومد سوال متناسبی رو طراحی کنه ولی من رو به همسرم گفتم:

- چایی مونده؟ یکی دیگه لطفا برام بریز. با نبات لطفا!

و بلافاصله:

- یه چرخی تو اینترنت زدم. بعد از ظهر می تونیم بریم مرکز خرید جدید منطقه رو یه نگاه بندازیم. بهتره از الان برای سوغاتی ها یا چیزایی که لازم دارید از این جا بخرید #برنامه‌ریزی کنید.

- شام هم باید کته کباب  بزنیم. بهترین کته کبابی این جا رو پیدا کردم. همه ازش راضی اند. بعد از شام هم برنامه فردا رو بهتون می گم.

یعنی مشکل من حل شده بود؟

یکی شدن - قسمت چهارم

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهدی

☜ یکی شدن - (قسمت سوم)

یکی شدن قسمت 3

-----------------------------------------------------------------

این زاویه که بین من و اون آقای مسن محترم ایجاد شده بود، آروم آروم خیلی بیشتر شد.

تا رسیدیم این بحث مطرح شد که الان بریم دریا یا بعدا؟

می دونستم که اگر من بگم بعد از مقداری استراحت، اون می گه نه الان بریم همون جا استراحت کنیم.

چون محلی که ما رفته بودیم آلاچیق هایی نزدیک ساحل داشت که می شد اون جا دراز کشید و با صدای آروم امواجی که روی شن ها خیز بر می دارن، خستگی‌ها و اعصاب خردی‌ها رو فراموش کرد، می شد ناهار رو هم همون جا خورد.

اگر هم می گفتم بریم دریا، مطمئن بودم که خواهم شنید:

- الان خسته ایم. گرسنه ایم. چه عجله‌ای دارین مگه؟ سه روز اینجاییم بابا.

این که در هر مساله‌ای بدون این که آقای مسن و با تجربه حرفی بزنه، قبلش کابوس دوگانگی مرتب من رو آزار می داد و نمی ذاشت حرف بزنم، باعث شده بود که من ابتکار عمل رو از دست بدم و اتفاق‌هایی بیفته که اصلا نظر من در اون ها لحاظ نشده بود.

می دونستم وضعیت برای همسر و بچه‌های من هم از همین قراره، چون اون ها هم باید برای هر کدوم از اعمالشون توضیحاتی ارایه می دادن.

باورم نمی شد که یه سفر به این شیرینی که برای ما مثل یه سورپرایز بود، به دلیل مساله ای به این پیش پا افتادگی برام مثل زهر مار شده بود.

مثل همه آدم هایی که احساس ضعف مفرط می کنن، اول تلاش کردم ببینم چه اشکالی درون من باعث این وضعیت شده.

این که همراه ما آدم فضول و پرصحبت و بی حوصله‌ای هست، مدام تمرکزم رو به هم می زد.

باید تلاش می کردم اشکال رو به خودم برگردونم.

این طوری می تونستم اون آقا رو هم مدیریت بکنم.

یکی شدن - قسمت دوم

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهدی

◕‿ ◕ ‌ ‌نکاتی جهت مسافرت با کودک ‌ ‌ ‌ ‌◕‿ ◕

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
لیلا

____ ‌ ‌توازن ‌ ‌____

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حمیدرضا

« همایون رهبر » قسمت چهارم

-----------------------------------------------------------------

راست می گفت.

من هم سالی به 12 ماه با ناهید و سهراب، همسر و پسر 7 ساله‌م تو جاده ها بودیم به گشت و گذار، ولی نه سفر رفتن هامون برای کسی جذاب بود و نه برنامه زندگی مون اون قدر منظم بود که کسی بخواد بشنوه چه برسه به این که بخواد مثل ما باشه.

کم نیاوردم ولی دستم رو شده بود. باید یه حرکتی می زدم.

صدای خودم رو صاف کردم و گفتم: «همایون! بچه ها می گن یه نظم فوق‌العاده ای تو زندگی‌ت داری. چطوره که این نظم و ترتیب رو خرج درس خوندن و پیشرفت کردن نمی کنی»؟

باز هم بدون مکث جواب داد. کاملا معلوم بود که سوال های تکراری آدم های متعجب و علاقمند رو جواب می ده.

- جناب سعیدی! من به اندازه کافی تا این جای زندگی‌م درس خوندم. من 39 سالمه و کاردانی حسابداری خوندم. اما ببینید، چیزهایی که الان در سفرها و موقع اجرای #برنامه_سفر یاد می گیرم، دست کمی از درس و تحصیل برای من نداره، البته نظر دخترم، پسرم و البته همسرم هم همین هست. شاید جالب باشه بدونید که ما همدیگه رو تو سفر و توی تلاش برای #بیشتر_لذت_بردن_از_سفر بهتر پیدا می کنیم و همیشه در زمان بازگشت به خونه، آدم هایی هستیم که می تونیم با شادابی بیشتری با هم تعامل کنیم. راستی سوال شما چی بود؟...

همایون رهبر -  قسمت سوم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حمیدرضا

لذت واقعی سفر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حمیدرضا

قدیما ...

-----------------------------------------------------------------

بچه که بودم وقتی با خانواده به مسافرت میرفتیم همیشه دلم میخواست یه سری جاها رو بریم ولی خب مسافرتهای خانوادگی ما معمولاً اینجوری بود که خیلی تأکیدی به برنامه ریزی نداشتند و بیشترین استفاده رو از اقامتگاهی میکردند که برای سفر در نظر گرفته بودند .

الان که خودم تشکیل خانواده دادم دلم میخواد وقتی به سفر میرم از حداکثر جاذبه های تفریحی محل سفرمون استفاده کنم که لازمه این موضوع  برنامه ریزی دقیق و مناسب قبل از سفر هست .

راستی سایت باماگرد ، این برنامه ریزی رو بصورت رایگان برای سفر به هر منطقه ای انجام میده !

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حمیدرضا