-----------------------------------------------------------------
یه روز بعد از ناهار که کمی خلوت تر بود و اون داشت قفسه هاش رو مرتب می کرد، رفتم پیشش و به نحوی که مانع انجام کارش نباشم و البته روابط سلسله مراتبی رو به هم نزنم صحبت رو شروع کردم: «چطوری همایون؟ چند وقته می خوام یه چیزی ازت بپرسم».
- خوبم جناب سعیدی ممنون. بفرمایید.
- می خواستم بپرسم چطور می تونی هر ماه سه چهار تا سفر بری؟ چطوری برنامه ت رو هماهنگ می کنی؟»
همایون اصلا فکر نکرد. سریع گفت: «من هر ماه سه چهار تا سفر نمی رم، یعنی این طوری نیست.»
- پس چطوریه؟
- من هر دو هفته یه بار به یکی از شهرهای نزدیک تهران می رم. هر ماه یه بار می رم شمال و هر دو ماه یه بار می رم یکی از شهرهای سمت کویر، هر سه ماه هم دو تا سفر به شهرهای بندری جنوب دارم که یکیش البته دیدار اقوام هست. در سال هم یه سفر اکتشافی دارم برای پیدا کردن جاهای جدید...»
حرفش رو قطع کردم...
روز پدر بود و سر کار با همکارامون داشتیم از اینکه چقدر مردها مظلومن و هیشکی تحویلشون نمیگیره و حتی کارفرمامون هم هیچ کادویی بهمون نداده صحبت میکردیم که یه پیک یه پاکت برام آورد .
در پاکت رو باز کردم ، دیدم یه #کارت پستال زیبا از منظره دیدنی #برکه جنگلی شیرگاه که پارسال از طریق سایت #باماگرد به اونجا #سفر کرده بودیم بود
پشت کارت هم تبریک روز پدر بود
دقت کردم دیدم تو پاکت ٥ تا بن #تخفیف ٢٠ درصدی هم برای سفر بعدی باماگرد توش قرار دادن
منم اون بن های تخفیف رو بعنوان #هدیه روز پدر بین همکارام تقسیم کردم و البته یه دونش رو هم برای خودم نگه داشتم
بعد به همکارام گفتم دیدید مردا خیلی هم مظلوم نیستند !!!