تیوب سواری

از تهران که راه افتادیم بارون شروع شد. بعد از کرج تا خود طالقان برف بود. توی راه خیلی از برفی که داشت می‌بارید لذت بردیم ولی وقتی رسیدیم به اقامتگاه یکدفعه دیدیم هیچکدوم از برنامه‌هایی که داشتیم دیگه اجرایی نبودن. فکر اینکه بخوایم دو روز تمام بشینیم و تلویزیون ببینیم، کاری که تهران هم می‌تونستیم انجام بدیم اعصابم رو به هم ریخت. دلم خوش کرده بودم به اینکه اینجا حداقل از نشستن زیر کرسی لذت ببریم.

چند لحظه‌ای که نشستم و تونستم تمرکز کنم یک دفعه فکری به ذهنم رسید. گوشی رو برداشتم و سریع زنگ زدم به پشتیبان باماگرد و قضیه رو براشون توضیح دادم و ازشون خواستم کمکم کنند. گفتند چند لحظه دیگه تماس می‌گیرند. تماس گرفتند گوشی رو برداشتم آقایی بود که با حوصله داشت یه برنامه جایگزین رو به من پیشنهاد می‌داد. شگفت آور بود این برنامه حتی از برنامه اولمون هم هیجان انگیزتر بود.

خیلی عالی بود باماگرد فکر همه جا رو کرده بود. از کجا تیوب بگیریم، کجا بادش کنیم و کجا مناسب تیوب سواری هست. حتی بهمون گفتن که بعد از تیوب سواری می‌تونیم چه جوری خودمون رو گرم کنیم تا برسیم به اقامتگاه. یکدفعه ورق کاملا برگشته بود و یه سفر مرده تبدیل شده بود به یک سفر بی‌نظیر.