۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دریا» ثبت شده است

☜ ‌شهرهای توریستی ‌«‌ ‌قشم ‌»

راهنمای گردشگری قشم: نوروز را در قشم چطور بگذرانیم؟

قشم جزیره شگفتی‌هاست و از دریای آبی و آفتابی‌اش گرفته تا خاک رنگین کمانی‌اش آدم را مجذوب می‌کند. به همین خاطر هم هست که به جزیره عجایب هفتگانه معروف است. ولی اگر به قشم رفتیم باید کجاها را ببینیم؟ در کدام رستوران غذا بخوریم؟ چی بخریم؟ و از کجا بخریم؟ ما در ادامه راهنمای گردشگری قشم را برای مسافران  جزیره آب و آفتاب نوشته‌ایم.

بهترین جاهای دیدنی قشم در ادامه مطلب ☜

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
لیلا

☜ یکی شدن - (قسمت پنجم)

یکی شدن قسمت پنجم

-----------------------------------------------------------------

سعی کردم روی امروز تمرکز کنم.

به خودم امیدواری دادم و گفتم اگر مساله امروز رو حل کردم، می تونم مساله کل سفر رو هم حل کنم.

به درستی این قانون خودساخته هم اعتماد کردم.

شروع کردم. کارهای ضروری رو لیست کردم و همه اون کارهایی که معروف به «برنامه‌ریزی شخصی» هست رو انجام دادم.

خوشحال شدم و با انرژی برگشتم.

در زدم و وقتی پسرم در رو باز کرد، بغلش کردم و تقریبا داد زدم:

- بریم ناهار. دیر میشه ها. درباره رستوران مجتمع رفاهی پرسیدم، گفتن تا نیم ساعت دیگه بیشتر ناهار سرو نمی شه.

تا دوست عزیزمون بخواد نفس بگیره برای سوال‌های رگباری، گفتم:

- بعد از ناهار بریم لب ساحل. ساحل امروز آرومه ولی آفتاب کمی تنده. بعد از ناهار خنک تر می شه. آلاچیق ها هم خالی هستن. اون جا خستگی رانندگی رو از تنم در میارم. شما هم می تونید استراحت کنید یا پایی به آب بزنید.

ذهن پرسش‌گر مرد با تجربه گروه اومد سوال متناسبی رو طراحی کنه ولی من رو به همسرم گفتم:

- چایی مونده؟ یکی دیگه لطفا برام بریز. با نبات لطفا!

و بلافاصله:

- یه چرخی تو اینترنت زدم. بعد از ظهر می تونیم بریم مرکز خرید جدید منطقه رو یه نگاه بندازیم. بهتره از الان برای سوغاتی ها یا چیزایی که لازم دارید از این جا بخرید #برنامه‌ریزی کنید.

- شام هم باید کته کباب  بزنیم. بهترین کته کبابی این جا رو پیدا کردم. همه ازش راضی اند. بعد از شام هم برنامه فردا رو بهتون می گم.

یعنی مشکل من حل شده بود؟

یکی شدن - قسمت چهارم

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهدی

☜ یکی شدن - (قسمت چهارم)

یکی شدن قسمت چهارم

-----------------------------------------------------------------

بدون این که حرفی بزنم یا از کسی بخوام، شروع کردم به آبجوش درست کردن و دم کردن چایی.

باز باید توضیح می دادم:

- برای چی الان آب جوش می ذاری؟ تو فلاسک هنوز چایی مونده ها.

توجه نمی کردم. برای این که بی ادبی نشه گفتم می خوام چایی تازه بخورم.

رفتم بیرون قدم زدم و وقتی برگشتم که فکر می کردم چایی دم اومده. چایی رو ریختم و قند رو برداشتم:

- چرا با قند می خوری؟ با شکلات بخور.

- ممنون. فرقی نداره.

- چرا؟ اتفاقا خیلی فرق داره.

- بله درسته. ممنون. با قند می خورم.

چایی و قند رو برداشتم، سررسید و خودکارم رو از کیفم درآوردم و زدم بیرون.

رفتم سمت همون ساحلی که می دونستم سر و صداش برای من معنی سکوت داره و بستر فکر کردن رو برام فراهم می کنه.

موج های دریا که به ساحل می رسن، صداهایی دارن که خیلی سریع با صداهایی که فکر می کنی باید بشنوی هماهنگ می شن و این یعنی سکوت.

در این حالت بودم که فهمیدم به دنبال حل مشکل به هم‌ریختگی اوضاع سفرم هستم.

فکر می کردم که خانواده، من رو مسؤول این وضعیت می دونن.

اون ها نمی دونن امروز چه کار خواهیم کرد؟

فردا به کجاها می ریم؟

صبحونه و ناهار و شام چی می خوریم و چند بار می ریم دریا؟

اگر بریم آیا پاسخی برای سوال‌ها و اشکال‌های همراه بی حوصله وجود داره؟

چه کسی اون رو آروم می کنه؟

یکی شدن - قسمت سوم

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهدی