۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همراه سفر» ثبت شده است

♦ ‌بهترین های سفر و گردشگری ‌«3»

 ایر بی ان بی (Aribnb)


بهترین سایت ها و برنامه های سفر و گردشگری داخلی و خارجی


اپلیکیشن ایر بی ان بی برای آن دسته افرادی مناسب است که به دنبال سفرهای خارج از کشور هستند و تمایل ندارند که فقط در هتل یا مسافرخانه اقامت داشته باشند و می‌خواهند شانس اقامت در مکان های دیگری همچون سوئیت، خانه های مسکونی قابل اجاره، خانه های جنگلی، خانه های روستایی و غیره را هم داشته باشند!

با اپلیکیشن ایر بی ان بی می‌توانید لیستی از اقامتگاه های مختلف شهرها و روستاهای مختلف سراسر دنیا را مشاهده کرده و در صورت نیاز نسبت به رزرو آن ها وارد عمل شوید.

بنابراین با این اپلیکیشن می‌توانید مکان های با موقعیت خاص را در سفرهایتان رزرو کنید و مجبور به گذراندن شب در هتل و مسافرخانه ها نباشد. اپلیکیشن Airbnb شامل دو نسخه اندرویدی و آی او اسی می‌شود.

دانلود برنامه ایر بی ان بی (Airbnb) از اپل استور

دانلود برنامه ایر بی ان بی (Airbnb) از گوگل پلی استور

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
لیلا

☜ یکی شدن - (قسمت پنجم)

یکی شدن قسمت پنجم

-----------------------------------------------------------------

سعی کردم روی امروز تمرکز کنم.

به خودم امیدواری دادم و گفتم اگر مساله امروز رو حل کردم، می تونم مساله کل سفر رو هم حل کنم.

به درستی این قانون خودساخته هم اعتماد کردم.

شروع کردم. کارهای ضروری رو لیست کردم و همه اون کارهایی که معروف به «برنامه‌ریزی شخصی» هست رو انجام دادم.

خوشحال شدم و با انرژی برگشتم.

در زدم و وقتی پسرم در رو باز کرد، بغلش کردم و تقریبا داد زدم:

- بریم ناهار. دیر میشه ها. درباره رستوران مجتمع رفاهی پرسیدم، گفتن تا نیم ساعت دیگه بیشتر ناهار سرو نمی شه.

تا دوست عزیزمون بخواد نفس بگیره برای سوال‌های رگباری، گفتم:

- بعد از ناهار بریم لب ساحل. ساحل امروز آرومه ولی آفتاب کمی تنده. بعد از ناهار خنک تر می شه. آلاچیق ها هم خالی هستن. اون جا خستگی رانندگی رو از تنم در میارم. شما هم می تونید استراحت کنید یا پایی به آب بزنید.

ذهن پرسش‌گر مرد با تجربه گروه اومد سوال متناسبی رو طراحی کنه ولی من رو به همسرم گفتم:

- چایی مونده؟ یکی دیگه لطفا برام بریز. با نبات لطفا!

و بلافاصله:

- یه چرخی تو اینترنت زدم. بعد از ظهر می تونیم بریم مرکز خرید جدید منطقه رو یه نگاه بندازیم. بهتره از الان برای سوغاتی ها یا چیزایی که لازم دارید از این جا بخرید #برنامه‌ریزی کنید.

- شام هم باید کته کباب  بزنیم. بهترین کته کبابی این جا رو پیدا کردم. همه ازش راضی اند. بعد از شام هم برنامه فردا رو بهتون می گم.

یعنی مشکل من حل شده بود؟

یکی شدن - قسمت چهارم

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهدی

☜ یکی شدن - (قسمت چهارم)

یکی شدن قسمت چهارم

-----------------------------------------------------------------

بدون این که حرفی بزنم یا از کسی بخوام، شروع کردم به آبجوش درست کردن و دم کردن چایی.

باز باید توضیح می دادم:

- برای چی الان آب جوش می ذاری؟ تو فلاسک هنوز چایی مونده ها.

توجه نمی کردم. برای این که بی ادبی نشه گفتم می خوام چایی تازه بخورم.

رفتم بیرون قدم زدم و وقتی برگشتم که فکر می کردم چایی دم اومده. چایی رو ریختم و قند رو برداشتم:

- چرا با قند می خوری؟ با شکلات بخور.

- ممنون. فرقی نداره.

- چرا؟ اتفاقا خیلی فرق داره.

- بله درسته. ممنون. با قند می خورم.

چایی و قند رو برداشتم، سررسید و خودکارم رو از کیفم درآوردم و زدم بیرون.

رفتم سمت همون ساحلی که می دونستم سر و صداش برای من معنی سکوت داره و بستر فکر کردن رو برام فراهم می کنه.

موج های دریا که به ساحل می رسن، صداهایی دارن که خیلی سریع با صداهایی که فکر می کنی باید بشنوی هماهنگ می شن و این یعنی سکوت.

در این حالت بودم که فهمیدم به دنبال حل مشکل به هم‌ریختگی اوضاع سفرم هستم.

فکر می کردم که خانواده، من رو مسؤول این وضعیت می دونن.

اون ها نمی دونن امروز چه کار خواهیم کرد؟

فردا به کجاها می ریم؟

صبحونه و ناهار و شام چی می خوریم و چند بار می ریم دریا؟

اگر بریم آیا پاسخی برای سوال‌ها و اشکال‌های همراه بی حوصله وجود داره؟

چه کسی اون رو آروم می کنه؟

یکی شدن - قسمت سوم

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهدی

☜ یکی شدن - (قسمت سوم)

یکی شدن قسمت 3

-----------------------------------------------------------------

این زاویه که بین من و اون آقای مسن محترم ایجاد شده بود، آروم آروم خیلی بیشتر شد.

تا رسیدیم این بحث مطرح شد که الان بریم دریا یا بعدا؟

می دونستم که اگر من بگم بعد از مقداری استراحت، اون می گه نه الان بریم همون جا استراحت کنیم.

چون محلی که ما رفته بودیم آلاچیق هایی نزدیک ساحل داشت که می شد اون جا دراز کشید و با صدای آروم امواجی که روی شن ها خیز بر می دارن، خستگی‌ها و اعصاب خردی‌ها رو فراموش کرد، می شد ناهار رو هم همون جا خورد.

اگر هم می گفتم بریم دریا، مطمئن بودم که خواهم شنید:

- الان خسته ایم. گرسنه ایم. چه عجله‌ای دارین مگه؟ سه روز اینجاییم بابا.

این که در هر مساله‌ای بدون این که آقای مسن و با تجربه حرفی بزنه، قبلش کابوس دوگانگی مرتب من رو آزار می داد و نمی ذاشت حرف بزنم، باعث شده بود که من ابتکار عمل رو از دست بدم و اتفاق‌هایی بیفته که اصلا نظر من در اون ها لحاظ نشده بود.

می دونستم وضعیت برای همسر و بچه‌های من هم از همین قراره، چون اون ها هم باید برای هر کدوم از اعمالشون توضیحاتی ارایه می دادن.

باورم نمی شد که یه سفر به این شیرینی که برای ما مثل یه سورپرایز بود، به دلیل مساله ای به این پیش پا افتادگی برام مثل زهر مار شده بود.

مثل همه آدم هایی که احساس ضعف مفرط می کنن، اول تلاش کردم ببینم چه اشکالی درون من باعث این وضعیت شده.

این که همراه ما آدم فضول و پرصحبت و بی حوصله‌ای هست، مدام تمرکزم رو به هم می زد.

باید تلاش می کردم اشکال رو به خودم برگردونم.

این طوری می تونستم اون آقا رو هم مدیریت بکنم.

یکی شدن - قسمت دوم

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مهدی