۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهبر» ثبت شده است

« همایون رهبر » قسمت پنجم

-----------------------------------------------------------------

- تحصیل. چرا تحصیلات خودت رو ادامه نمی دی؟ تو آدم فهیمی هستی.

- آها! تحصیلات بیشتر فعلا مانع این چیزی می شه که الان من دریافت می کنم. ما می دونیم که از هر سفر چقدر باید لذت ببریم و این هدف رو در هر سفر با هم تعقیب می کنیم. در بیشتر مواقع ما #برنامه_پیشنهادی_سفر سایت گردشگری رو تغییر می‌دیم! ولی باور کنید بیشتری لذت رو توی راه برگشت حس می‌کنیم. وقتی تجربه جدید و موفقی رو که داشتیم در سکوت مسیر برگشت مرور می کنیم».

دو سه تا مشتری اومدن به سمت میزِ همایون.

انگار تا الان داشت با اونها صحبت می کرد، با همون لحن ادامه داد: «سلام قربان! خوش اومدید، باید این پیرهن سرخابی رو روی تن آقا پسرتون امتحان کنید. نکنه اومدید شلوار بخرید...».

من فاصله گرفتم. متوجه نگاه های بقیه همکارا روی خودم می شدم، ولی هنوز به این فکر می کردم که این همه فلسفه و نظم و دقت و حتی زیبایی برای تنظیم صحیح مسیر زندگی خود و خانواده از کجا اومده؟

اون مگه از سفرهاش چی دیده که این قدر با آب و تاب از اونا تعریف می کنه؟

من این همه مسافرت تفریحی و غیرتفریحی رفتم، ولی تصاویری که اون برای من ترسیم می کرد، برای من کاملا بدیع و تازه بود.

‌فرق ما چیه واقعا؟؟

همایون رهبر -  قسمت چهارم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حمیدرضا

« همایون رهبر » قسمت چهارم

-----------------------------------------------------------------

راست می گفت.

من هم سالی به 12 ماه با ناهید و سهراب، همسر و پسر 7 ساله‌م تو جاده ها بودیم به گشت و گذار، ولی نه سفر رفتن هامون برای کسی جذاب بود و نه برنامه زندگی مون اون قدر منظم بود که کسی بخواد بشنوه چه برسه به این که بخواد مثل ما باشه.

کم نیاوردم ولی دستم رو شده بود. باید یه حرکتی می زدم.

صدای خودم رو صاف کردم و گفتم: «همایون! بچه ها می گن یه نظم فوق‌العاده ای تو زندگی‌ت داری. چطوره که این نظم و ترتیب رو خرج درس خوندن و پیشرفت کردن نمی کنی»؟

باز هم بدون مکث جواب داد. کاملا معلوم بود که سوال های تکراری آدم های متعجب و علاقمند رو جواب می ده.

- جناب سعیدی! من به اندازه کافی تا این جای زندگی‌م درس خوندم. من 39 سالمه و کاردانی حسابداری خوندم. اما ببینید، چیزهایی که الان در سفرها و موقع اجرای #برنامه_سفر یاد می گیرم، دست کمی از درس و تحصیل برای من نداره، البته نظر دخترم، پسرم و البته همسرم هم همین هست. شاید جالب باشه بدونید که ما همدیگه رو تو سفر و توی تلاش برای #بیشتر_لذت_بردن_از_سفر بهتر پیدا می کنیم و همیشه در زمان بازگشت به خونه، آدم هایی هستیم که می تونیم با شادابی بیشتری با هم تعامل کنیم. راستی سوال شما چی بود؟...

همایون رهبر -  قسمت سوم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حمیدرضا

« همایون رهبر » قسمت سوم

-----------------------------------------------------------------

گفتم: «شوخی نکن بابا همایون! کی این سفرها رو #برنامه‌ریزی می کنی که به زندگی عادی خودت برسی و برنامه های روزمره تون به هم نریزه؟»

دوباره سریع جواب داد: «دو تا سوال پرسیدید، دو تا جواب می دم. اول این که خودم برنامه ریزی نمی کنم! این کار رو یه سایت حرفه ای سفر و اقامت برام انجام می ده. من فقط به این فکر می کنم که با چه ریتمی وچند تا سفر توی سال برم بیشتر لذت می برم؟ دوم این که وقتی شما از پس سفر بر اومدید، برای برنامه های روزمره که دیگه نیازی به برنامه‌ریزی نیست. کافیه به سفرها لطمه نزنه».

از قبل تنظیم کرده بودم که اگر صحبتم بیشتر از 3 دقیقه شد دست بکشم. زنگ تایمر گوشیم به صدا در اومد. گفتم: «خیلی خوب، ممنون». ولی اون که متوجه شده بود یه خنده ای زد و پرسید: «جناب سعیدی! من در مورد شما هم شنیدم که اهل سفر هستید، فکر می کردم سوالتون در مورد چیزه دیگه ای باشه یا مشکل کاری پیش اومده باشه».

من رو گیر انداخته بود...

همایون رهبر - قسمت دوم

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حمیدرضا

« همایون رهبر » قسمت دوم

داستان

-----------------------------------------------------------------

یه روز بعد از ناهار که کمی خلوت تر بود و اون داشت قفسه هاش رو مرتب می کرد، رفتم پیشش و به نحوی که مانع انجام کارش نباشم و البته روابط سلسله مراتبی رو به هم نزنم صحبت رو شروع کردم: «چطوری همایون؟ چند وقته می خوام یه چیزی ازت بپرسم».

- خوبم جناب سعیدی ممنون. بفرمایید.

- می خواستم بپرسم چطور می تونی هر ماه سه چهار تا سفر بری؟ چطوری برنامه ت رو هماهنگ می کنی؟»

همایون اصلا فکر نکرد. سریع گفت: «من هر ماه سه چهار تا سفر نمی رم، یعنی این طوری نیست.»

- پس چطوریه؟

- من هر دو هفته یه بار به یکی از شهرهای نزدیک تهران می رم. هر ماه یه بار می رم شمال و هر دو ماه یه بار می رم یکی از شهرهای سمت کویر، هر سه ماه هم دو تا سفر به شهرهای بندری جنوب دارم که یکی‌ش البته دیدار اقوام هست. در سال هم یه سفر اکتشافی دارم برای پیدا کردن جاهای جدید...»

حرفش رو قطع کردم...

همایون رهبر - قسمت نخست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حمیدرضا

« همایون رهبر » قسمت اول

همایون رهبر1

-----------------------------------------------------------------

با این که #همایون، یه فروشنده ساده توی یکی از شعبه های معمولی هست، حتی جناب قربانیان هم اون رو می شناسه و بعضی وقتها برای دیدنش به بهانه سرزدن به شعبه اونا تو خیابون پیروزی میره اون جا. همایون یه آدم معمولی به نظر میاد ولی اگر کسی یه نصف روز تو شعبه پیروزی باشه، نظرش عوض می شه، چون بقیه همکارا رو می بینه که مرتب میرن پیشش زمان کمی باهاش صحبت می کنن و احتمالا مشورتی می گیرن و میرن.

من مدیر فروش نمایندگی‌های یه کارخونه نساجی هستم. به خاطر رابطه خوبی که با پسر جناب قربانیان، صاحب کارخونه و فروشگاه‌ها داشتم، خودمو به شعبه پیروزی منتقل کردم که هم به خونه‌م نزدیک تر بود و هم خارج از طرح ترافیک بود. در نگاه اول همایون برای من یه کارمند معمولی و خوش سر و زبون بود اما بعد از مدتی البته اتفاقی که برای بیشتر همکارای همایون می افته، برای منم افتاد ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حمیدرضا